۱۳۸۸ دی ۱۶, چهارشنبه

بازی وبلاگی من محارب هستم

اینک در این لحظه تاریخی در این نقطه از جهان که فرسنگها با وطنم فاصله دارد در این سرمای بی نهایت اعلام می کنم من محاربم چرا که با تمام وجود ولایت فقیه را قبول ندارم و به جمهوری ایرانی معتقدم من زاده ایرانم نامم پرنده و شغلم پرواز است و تا بی نهایت محاربم ... من تا آخرین لحظه زندگیم با ظلم وقاحت وقیح می جنگم نه با داس و دشنه که با هر آنچه نامش اعتراض مدنی است ... با هر آنچه نامش تمدنی است که آنها ندارند ما سبز و پاکیم و البته گوساله و بزغاله و خس و خاشاک و محارب...
اگر قرار است دیگر بار کشتار سال شصت و هفت را راه بیاندازید بر می گردم تا گردن با طناب قهر شما بدهم که من محاربم...
اما بدانید این من نبودم که محارب شدم این شما بودید که خواستید میلیونها نفر محارب شوند ما می خواستیم رای بدهیم تا سرنوشتمان کمی بهتر شود ما راه پیمایی کردیم اما در سکوت... ما منطقی بودیم ما متمدن بودیم چه کسی به ما شلیک کرد؟ چه کسی به خواهرانمان تجاوز کرد چه کسی در خیابانها ما را به ضرب زنجیر و قمه مضروب کرد شما به من بگویید چه کسی جوانان ما را در زیر ماشین ها له کرد... حالا دندان تیز کرده اند برای اسرایمان... وکیل الدوله ها من محارب شدم من را هم اعدام کنید...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر