۱۳۸۸ مهر ۱۸, شنبه

بهنود اعدام شد.

بهنود اعدام شد.
نقطه سر خط. تمام شد. او دیگر نفس نمی کشد... چهار پایه زده شد... چه مان می شود؟ دیگر به هیچ چیز امیدی نیست تمام شد. روزی که دلارا رفت هم همین را گفتم اعدامش کردند تا به ما یادآوری کنند که کاری از دستمان بر نمی آید تا روزی که اسم جمهوری اسلامی را یدک می کشیم همین است... اسلام می گوید چشم در برابر چشم دندان در برابر دندان... دیگر مهم نیست چه می شود... این یک پیام است پیامی برای همه ما که به تغییر چشم دوخته ایم به اصلاح به خزعبلات... کدام اصلاح؟؟ از شما می پرسم کدام اصلاح... کودکی با کودکی دعوا می کند یکی از یکی نادان تر سبب ساز مرگ دیگری می گردد اما این دو هر دو کودکند جزایش در هیچ قاموسی مرگ نیست... برایم قصه نباف در هیچ نقطه ای از دنیا کودک را به دار نمی آویزند آنهم چهار بار... نه دیگر تمام شد موسوی، کروبی، خاتمی همه عزیزند اما آنچه بنیادش بر خون است با خون پاک می شود آنکه با شمشیر به دنیا به دنیا می آید با شمشیر از دنیا می رود... سپاه دارد همه چیز را به یغما می برد... پروار می شود و به جان کودکان می افتد... دیری نیست که ندا و سهراب و محسن از جمع ما رفته اند بهنود و دلارا هم به این رقص مرگ قدم گذارده اند و ما تنها تماشا می کنیم و دل خوش داریم به سکوتمان به صلح جویمان. دارند خانه مان را به یغما می برند و ما نشسته ایم و از صلح دم می زنیم از اصلاح از تغییر... از تو می پرسم آیا ماهیت دیو را می توان تغییر داد؟ به خیابان بیاییم از خیابان بیرون نرویم تا یا بمیریم یا حقمان را باز پس بگیریم... هنوز دیوارها زندان رشت پر از رنگ نقاشی های دلارا است هنوز خیابان امیر آباد بوی خون ندا را می دهد هنوز خاک مراز سهراب آن دو دست سبز جوان تازه است... و کفتارها بالای گور آنها می رقصند و شراب پیروزی می نوشند... غنیمت تقسیم می کنند مخابرات و سایپا و میادین گازی را به یغما می برند... سبز هستیم سبز می مانیم اما نه اینطور دیگر نه اینطور... هر چیزی نقطه پایانی دارد صبر و نجابت هم اندازه دارد... خانه مان را جوانان مان را سرزمینمان را به یغما می برند و ما صبر می کنیم... من دیگر فریاد می زنم من جمهوری ایرانی می خواهم من دیگر نمی خواهم کسی در سرزمین من اعدام شود من دیگر نمی خواهم خونی ریخته شود من می خواهم سرزمینم سبز باشد به هر قیمتی به هر قیمتی... کارگران دیگر تکه نانی ندارند که وصله شکم کنند... برنامه هسته ای را هم که دو دستی تقدیم کشور دوست و همسایه کرده ایم پس دیگر تو به من بگو تو که ساکتی تو که در خانه نشسته ای دیگر به چه امید داری به کدام صلح به کدام اصلاح... اسیر می گیرند و به اسیر تجاوز می کنند شکنجه می کنند زیر شکنجه می شکند به کرد و ترک و فارس رحم نمی کنند...
از جا خیز از پا کن بنای کاخ دشمن
نامش را گذاشته اند دولت امام زمان... خدای من با امید چه می کنند... دیگر رحم جایز نیست دیگر خشونت این دژخیمان از حد برون رفته...
به خدا اشک راه نفسم را می بندد دیگر امیدی به هیچ اصلاحی ندارم من فریاد می زنم
اسقلال آزادی جمهوری ایرانی

۱ نظر:

  1. واقعاً اگر آدم از اين درد سر زير خاك كند حق است

    پاسخحذف