۱۳۸۸ مرداد ۲۴, شنبه

بغضهای فرو خورده ما و شیخ

شیخ حسن جوری شهر به شهر رفت تا ظلم مغول را بر سر کوی و بازار فریاد کند... اینک قرن ها بعد شیخ اصلاحات است که از رنج غیر قابل وصفی که بر پسران و دختران ما در بیدادگاه های مغول نما ها می رود پرده بردارد... تنها فکرش مو بر اندام راست می کند و نفس را به شماره می اندازد وای بر ما وای بر ما روزهاست این بغض های پیاپی را فرو می خورم و شبها با کابوس های بیشمار دست به گریبان... دستهای بسته و پیکرهای سوخته... تجاوز اسم رمز کودتاچیان شد و ترانه و مهدی اسم رمز ما... خدا تقاص می خواهم از تو خدا جواب می خواهم از تو... خدایا این بار من سر پل صراط جلوی کروبیانت را می گیرم و تقاص دست های بسته و جان ها رنجور دختران و پسران سرزمینم را از تو طلب می کنم... وای بر ما این چه کثافتی است که در آن غرقه اید خدایتان نیامرزد... این چه آیینی است که به شما اجازه دست درازی به زندانیانی را می دهد که تنها رای شان را یم خواستند... ما در تفنگ های شما گل می گذاشتیم ما که تنها به خدا پناه می بردیم در دل تاریکی شبهای شهرمان... ما که بی خشونت بودیم ما که ... به دخترهایمان چه کار داشتید آخر حالا این درد را به کجا ببریم...
درد دل را الان مجال نیست اینک زمان شمردن رنجهای ما نیست دوشنبه شیخ حسن جوری اصلاحات متنظر ما است باید با قلبی بریان و رویی گریان به کمکش برویم تا شرف مان را در بازداشتگاه ها به تاراج نبرند بیش از این و فکر کنند که در خوابیم... سر در خاک باید کشید از این بی داد اما میر با سوز سینه چه باید کرد که خاک را هم خاکستر می کند...
مغولان به تاراج می آیند اگر در خانه بنشینیم اینان حرمت دست های بسته را هم ندارند چه رست به درهای بسته... ما سوگند خوردیم تیغ را با تیغ پاسخ نگوییم اما میدان را هم برای تخم و ترکه اشرف افغان نمی گشاییم... دوشنبه به دیدن شیخ می رویم تا دست مریزادش بگوییم و شجاعت بی مثالش و ایمان واقعیش را بستاییم...
من می روم تو هم بیا تا هزاران هزار شویم و فریاد بزنیم :
بترسید بترسید ما همه با هم هستیم
و فاتحه ای بخوانیم برای شرف و مردانگی
آدرس: میدان هفت تیر - ابتدای خیابان کریمخان زند - مقابل دفتر روزنامه اعتماد ملی
زمان ساعت چهار روز دوشنبه
سبز باشید

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر