۱۳۸۸ خرداد ۲۸, پنجشنبه

نامه ای به همه

نه آلان زمان خستگی نیست زمان ناامیدی نیست گریه برای کشتگان در میدان جنگ میسر نیست بگذارید این وطن دوباره وطن شود بعد به سوگ خواهیم نشست برای تمام عزیزان از دست رفته... آنچه دشمنان بر رویش حساب کرده اند خستگی و دلزدگی ماست نباید به این دام اوفتاد. آن سیاه اندیشان حساب کرده اند با نادیده گرفتن مان به خس و خاشاک تبدیل می شویم نه!!! ما باید ثابت کنیم نام آدمی ما را سزد نه آنان را... دوستان می دانم نا امید و خسته و رنجورید، می دانم قلبهایتان دارد خون می گرید اما ساکت ننشینید آنها نمی خواهند ببینندتان... خود را به چشمشان فرو کنید وادارشان کنید نگاه تان کنند... رفقا، اگر خسته شویم به صفوفمان می تازند و از کشته پشته می سازند...
میر حسین جان تمام نگاهمان به توست ما را تنها نگذار... اگر تو بروی این اژدهای هزار سر بلاخره برای خود رهبری خواهد یافت اما قول نمی دهم خواسته هایش به این حداقل فعلی ختم شود... میر حسین تو را به خدا هماهنگ تر باش... برنامه ریزی کن فکر کن... تو را به خدا شجاع باش با حضور تو است که نظام بقا می یابد اگر کنار بکشی این ماشین ترمز خواهد برید به سوی دره ، تنها می ماند مساله زمان... میر حسین حکومت با کفر می ماند با ظلم نمی ماند... می دانم که تو بهتر از من می دانی اما باید در دل با همه و خودم اتمام حجت کنم...

خاتمی جان، سالهاست که می شناسیمت و می شناسیمان... این بار دیگر پشت مصلحت نظام خود را قایم نکن... جان مردم به دست شماست فقط یک گام متزلل و سیلی که این جماعت را با خود خواهد برد و تنها شما مسئولید...
این حکومت سه پایه داشته که دو پایه آن در نخستین ساعات شنبه ای گذشت قطع شد پس برای آن تک پایه مردم را به کشتن مده...
کروبی عزیز، متشکرم از این همه شجاعتت، دست مریزاد ... تو هر گز تنها مان نگذاشتی... جان می گیریم با دیدنت... اما جای ابطحی خندان در دنیای مجازی بسیار خالی دیدیش سلام این پرنده را هم به او برسان... ما می جنگیم و می میریم در کنار هم اما سازش نمی پذیریم... خدا قوت...

هاشمی سالهاست که با تو قهریم اما در همه جا تو وزنه ای سترگی... بیا و اینجا به سوی مردم بازگرد... جایت میان ما خالی است بگرد ... چشم همه به سوی توست...

به امید پیروزی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر