۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۸, دوشنبه

جناب سروش...

چند سال پیش به محمد علی سپانلو سکان نشریه داخلی انجمن کتاب کاروان داده شد و ایشان هم در همان شماره اول چون آب ندیده ای آنچنان به شط زد و تیغ از نیام دهان برکشید به سوی بزرگ مردی چون سیاوش کسرایی و آنچنان زبان نه به نقد که به دشمنی گشود که تو گویی داستان پدر کشتگی در میان است... ما هم که زبان نگاه نداشته ایم هیچوقت فردا صبحش در خانه ایشان بودیم و متقابلاً رودررو پاسخ دادیم که خدا نکرده ایشان را شبه پیش نیاید که لالیم یا به آلزایمر مبتلا... القصه آن روز شلاق کش تاختیم سوی دوستی که نسبتی با جناب دولت آبادی داشت و سر درد دل گشادیم که چه نشستید که سیاوش دست بسته را کشتند به توران زمین و فریاد رسی ندارد... در شماره بعد متوجه شدیم که دولت آبادی عزیز هم تشری تند زده و کار بالا گرفت... ناگفته نماند که سپانلو دیری نپایید در آن جا هم و سر خود گرفت و رفت اما هرگز کسی مرحوم سیاوش کسرایی را از یاد نمی برد و نبرده است و نه بزرگمردی چون دولت آبادی را...
جناب سروش امثال شما زیاد بر این صحنه آمدند و کسی نغمه ناسازشان را در خاطر ندارد... تو هم عرض خود می بری و زحمت ما می داری... شما صد پوست هم که بیاندازی تنها داری دوره می کنی شب را و روز را و هنوز را...
نمی دانم این سی سال چه گذشته است به بعضی، که جای خود را گم کرده اند، یا داعیه جهانداری می کنند یا به نام خدایشان می خوانند و برخی دیگر که به حد زاغچه اند و در آینه خود را شاهباز می بینند... گاه به ذهن می آید که نکند از ضعف بینایی است که رنج می کشند یا از قدرت بیش از حد آن...آن روز به سپانلو هم همین را گفتم جناب، که در قحط الرجالی که دست ها بسته است و سگ ها گشاده باید هم چون شمایی داعیه دار روشنفکری باشید... نمی دانم چرا نامه تان مرا به یاد مرد هزار چهره مدیری انداخت که هی جو می گرفتش... آقا شما هر چه هم دارید از شیر مردانی دارید که با آنها در اوائل انقلاب مناظره تلویزیونی می کردید... باز جای شکر دارید البته، هم پالکی هایتان هر روز فحش نامه می نویسند حداقل شما گاه به گاه دست به قلم می شوید... خدایش بیامرزد که گفت یارب مباد آنکه گدا معتبر شود. نمی دانم چه کسی به شما گفته که فلسفه بلدید؟؟؟ واقعاً شما خود را هم سطح سارتر، دکارت، هگل و مارکس می بینید؟؟؟ باور کنید این اطرافیان دوست شما نیستند ...از سر خیرخواهی می گویم جناب! سری هم به یک روانکاو بزنید... البته در میان دوستان کم نیستند کسانی که اوهامشان احوال دماغی را مخدوش کرده.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر