۱۳۸۸ مرداد ۶, سه‌شنبه

تنها ساکت باش

حرف نزن سخن مگو ساکت باش... ما را خوشتر که در بازداشتگاه ها بمانیم... ما را خوشتر که جسدهای دخترکانمان را دریده و غارت شده به سینه خاک بسپاریم و به عقد مرگ درآوریم اما تو به ما رحم نکنی... ما را به مرحمت تو نیازی نیست بیش از این نمک به زخم کهنه ما مپاش ما از تو کمک نمی خواهیم ما تنها می خواهیم تو شر کثیفت را از سر ما کم کنی... لطفت ارزانی سگانت... ما گرگیم و خوش است ما را تازیانه های باد به جای لگدهای صاحب در کنار استخوانی... رهایمان کن، تو از ما حرف نزن تو شرافت دربندیانمان را به کثافت کلماتت مآلای...
ترا با ما کاری نیست و ما را با تو... به لطفت به تکه استخوانی که بر سینه مان پرت می کنی ما را نیاز نیست ما گرگ بیشه های دوریم... رافت کثیفت را برای سگانت نگاه دار...
به اشک های ما نخند نیمه انسان بیمار... تنها دلم برایت می سوزد ورنه جوابت جز این بود... ساکت باش... تنها ساکت باش...
عقاید این مردم را به بازی نگیر نام اسلام را میار حرف نزن کثافت از دهانت می بارد... نگرانی مادران ما را به سخره مگیر... گند نفست بوستان را خارستان می کند... اهرمن سیرت شیطان صورت، دوستان ما را صدا مزن عزیزان ما را مخوان رهایمان کن به درد خود...
کثافت مجسم، مایه ننگ، ما را بازیچه فرض مکن ما فرزندان ایرانیم ما زن و مرد جنگیم... ما به حقه های کثیف تو خام نمی شویم... صدایت مو بر اندامم راست می کند، غثیانی در دلم به راه می اندازد....
ما از تو چیزی نمی خواهیم تنها فقط ساکت باش...

۱ نظر:

  1. همینطوره که نوشتید ..یک احساس مشترک..
    ممنون دوست عزیز.

    پاسخحذف